2003/03/13

يلدا

شب بر بام همسايه است
اگر پنجه بر نوازشهاي من نسايي.
مرغ صبح آمدن را نويد داد
آنگاه كه ما مست رخوت شبانه بوديم.
بي راهه مي روي!
اين نغمهء لالايي نيست
آخرين نوازشهاي ساز است.

شب بر بام همسايه است و ما
در انديشهء آمدن يا نيامدن خورشيد
تاس مي اندازيم.

اين همه آبستني براي اين شب كوتاه بي ستاره
سنگين است.
توان ناچيز مرا
پايهء ماندگاري اين يلدا بس.