2003/02/27

براي همسرم

سربلندترم
اگر تو هم نيايي
با كراوات مشكي و پيراهن سفيد هم
جشن رسيدن ما تعبير مي شود.
براي من
- لااقل -
اينقدر مردن را بهانه نكن
چراغ اين خانهء تاريك
ديگر هراسي از خاموشي ندارد.
مرا ببخش مادر!
اما تو هم مثل تمام مادران شعرهاي ديگرگناهكاري.
رخوت اين سكوت شبانه در تاريكي پيراهن من و شب تو
با طنين آهنگي خوش خواهد شكست.
صدايي كه به بهانه اش
من هر صبح دست و رو يم را مي شويم.

2003/02/25

شكست

كوتاه آمدم...
نه !
كنار آمدم...
نمي دانم...
با اين همه
آمدم.

2003/02/17

وراثت

تا كجا توان رفتنت هست
تا كجا؟
گوشه گوشهء اين تيره راه مال توست
شتاب از براي رسيدن به آنچه سهم كودكي ات بوده
بيهوده
بيهوده ست.

به تجويز پزشك خانوادگي ام
هر شب مي خوابم
و هر صبح صبحانه مي خورم
حالا تو مانده اي و كاسهء چه كنم چه كنم!
اگر از من مي پرسي
براي سلامتي ات هر روز دو استكان شراب بنوش
و براي سلامتي من دعا كن
من و تو هر دو بيمار نداشته هاي خوديم.

سرت را بالا بگير و راهت را ادامه بده
اين راه
- لا اقل -
مال توست
تنها مال تو.

2003/02/08

جلسهء نقد

سادگي ي يك اتفاق را همراه دارم
مردي از طايفهء تاريخ
موميايي سالهاي واپسين
- نطق پيش از دستور -

شايد از ميان حرفهاي پراكندهء اين همه انسان عصباني
بايد مفهوم واقعي عشق را مي يافتم
اما من بجاي انديشيدن به دوستت دارم هايي كه نگفتي
غصهء گرسنگي فرزند شش ماههء مان را مي خورم
كه سالها بعد در آغوش سرد من پير مي شود.

- دو ستت دارم

فردا عيد است
سالروز به بار نشستن درخت زندگي مان
بيا با هم دو استكان چاي داغ بنوشيم
و بگومگوهاي روزمرهءمان را تمرين كنيم.
حالا به نشانهء شادي شريك احساس من شو
با عصبانيت فرياد بزن
"دوستت دارم"

من و خداي من يك وجه اشتراك داريم
تو و خدايت.......

ما اشتباه آمده ايم
اينجا جشن عروسي است
هنوز براي تولد فرزند اين زوج ، زمان زيادي لازم است
بيا.....
تا آمدن نوزاد سرگشتهء اين جشن
هياهوي اين طايفهء تاريخي را تكرار كن.

با عصبانيت ، دور از هر گونه ترحم و سازش
دوستم داشته باش.

2003/02/01

شبنامه

خشم از نگاه من می بارد
و تو هراس را همبستری.
در پس اين شب تيره
در طلوع سپيده،خاطره می زايی.
من پدرِ ناچارِ فرزندِ توام
و تو از اتهام هر گناه پاک
به پاس اين تولد، فردا سياه می پوشم
و ترانهء لالايی سر خواهم داد
که من پدری شايسته ام
برای آرزوهای زاييدهء تو.