2007/12/31

دلبر


چه جوانی تو
که از دست ببردی دل پیر

2007/12/23

میهمان

به شادی نشسته بودند مردگان
دست افشان و رقصان
با گلهای خندان
بر گودال تازه ترین شان
حیران
از اشک همراهان

2007/12/10

خواب مست

از سرم پریده،مستی نگاه تو اما
تا انتهای این شب یلدایی
کدام پیاله ی نیمه همراهی ام می کند
تا آغوش گرم زنی
که شاید دوباره پروازم دهدم تا اوج


!مادر
رسم خوشایند پرورش را به من آموختی
اما
راه چگونه زیستنی که تو گفتی مسدوداست هنوز
پس مرا از این عذاب وجدان برهان

من،چشم خورده ی آدمهای حسود
نطر کرده ی نگاه های هرزه ی مردم خیابان ام
پناه من در این شب طولانی
گوشه ی امن آغوش ناآشنای کیست؟

نگاه شراب گون کدام
این جام خالی را پر می کند
دوباره برای خوا
ب؟

2007/11/17

روزنه

آمده ام خداحافطی کنم
کلامم در انتظار انعقاد
یک لنگه پا
میان گفتن و نگفتن
جاودانگی و هرزه گی،ایستاده است
که می داند شاید این وداع
جاودانه کلامی شود
برای هر آغاز
حالا که چهارپایه ی لنگ عمرم
این پا و آن پا می شود
تمام امید دوستداران اندکم
به ناتوانی ریسمان آویخته است
امید اما
سقف آرزویم را بر سرم خراب می کند
دوباره سلام

2007/10/27

برگشت

من از راه آمده بر می گردم
تو تنها برو
حسابش از حوصله ی من و تو خارج است اما
سرانجام روزی به هم می رسیم
می دانم،تو هم موافقی

2007/10/20

بلوغ


من و اینهمه شمع؟

غمم میگیرد از تنهایی

از این بلوغ دروغی که پابندم کرده

از هرچه تبریک بغض آلود

از تکرار سلام های بی حس
مبارک بادهای سرسری
.
.

اگر دوست داری

اگر بازهم حسادتت گل کرده است

اگر دنبال یک شریک برای لحظه های تلخت هستی بیا

اینجا برای تو هم شمعی روشن است

!بیا و فوت کن

2007/10/15

دوباره ها


خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و بر من بی ثمر می گردی

2007/10/06

اعتماد

حالا همه بر طبل رسوایی ام می کوبند
من اما فقط با تو نجوا کردم
فقط با تو
..
نجوا

2007/09/29

زرد


پادشاه فصل ها


پاییز

2007/09/19

تابلوی عمر

بوی شیر،بوی لباس شسته
یاد خنده های کودکانه و اسباب بازی های رنگی
طعم ترش آلوچه
قهقه های بی دلیل و چشمهای خیس از اشک
.
.
حالا تو تابلوی عمر مایی
نماد برزگ شدن و پیر شدن مان
تنها امید ادامه ی حضور کسالت بار جماعتی
.که بیش از تو محتاج پا به پا رفتن اند
تولدت مبارک

2007/09/18

کانون شعرا

رهایت نمی کنم
اگرچه یک دست سودنی یا خاک بوسیدنی
رسیدن را معنا کند
رهایت نمی کنم
و در میان آغوشی سرد
با بازوانی که بیداد می کنند
مشتاقانه و پرشهوت میفشارمت
که تو یادگار پرواز از مفاصل دردی
تو تلخ گریه ای از پس سرسخت ترین بغض


نوشته ای از محمود انوشفر

2007/09/09

نگاه

گاهی به تو
گاهی به خود
گاهی به آسمان
. . . گاهی
.
.
.
"نگاه زاده ی علاقه است"

2007/09/01

سرگردان

چاره چیست؟
جاودانگی،طلسم کوتاهی لحظه هایی است
.که می روند
ایستگاه پایانی
.کجای این راه نساخته است نمی دانم
من که آمدنم دست تو بود
.کجا باید بروم که جای تو نیست
تاوان کارهای کرده و ناکرده اما
.پای کدامیک از ماست
در میانه ی راه ابدی ازلی ات
ای کاش
گاهی سر به سرگردانی ام دهی
یا لااقل
گامی بیایی با من
-مثل یک پدر-
.تا ایستگاه آخر

2007/08/06

تشنه

ستاره ها راهنمای خوبی اند اگر
پس ابرها نمانندو
اگر آسمان مهتابی نباشدو
...اگر
!راه گم کرده ی عازم
.خسته می شوی از نرسیدن
دب اکبر و ناهید و زهره و
هرچه نشانه در آسمان است
نشان سینه ی من شده
به یافتن آن راه،بیراهه می روی
!تا کجا توان رفتن داری تشنه
باران را بهانه کن و بازگرد
.آب در خانه است

2007/07/30

نی نی


خسته ی نوشتن تکرار های خود


دنبال پناهی هستم در چشم های تو


که نیست

نیست

نیست


لرزش دست و دل و زبان من


.پای رقص اشک ها یت

.

.


برایم جای گرمتری بیاب


.چشمهایت که بارانی ست

2007/07/21

دل دل


وقتی که گفت دوستت دارم

من بودم و عکس جوانی ام در دستش

برای من دیر بود

برایش زود

چاره ی من

تصویر دست او

چاره ی او ندیدن من ، شنیدن من

اما من

با این چهره ی پیر

قد خمیده ، دل عاشق

جایم کجای قلب اوست

.

.

کاش روی لبانش بودم

-سرخ از شرم پیرانه سری-

زیبای جایی که می گفت

دوستت دارم

دوستت دارم

دوستت دارم

ساده و کودکانه

2007/07/11

سبب


دلم برای تو تنگ شده



تنگتر از دریچه ی زندانم



تو بیرونی و من



برای رسیدن،رفتن حتی مردن



راهم بسته است



اگر همراهی



.



.



آزاد بمان و رها



اما



.



.



دسته کم دریچه را نبند

2007/06/03

عمر


من آمدم
و رفت
با گامهای تند
انگار می دوید
تا انتهای راه چیزی نمانده پس
.من نیز می دوم
در آخر مسیر
شاید یکی شویم
پیداست او ولی
دور از من است هنوز
یک پیچ مانده است
یک بیشه ی روبروست
یک جاده پر زمه
.می ترسم عاقبت از چشم هم رود
این مار پر فریب
با خط و خال خود
هی می کشد مرا
می ترسم و هنوز همپاش می دوم
اما نمی رسم
.پیش از من است او در انتهای راه
شاید از ابتدا
تا انتها فقط
او ایستاده است
آنجا کنار خط
"پایان زندگی"
.من نیز می روم

2007/05/02

وامانده


خورشید را در کجای این راه گذاشته ایم

که نورش با اینهمه توان باز به پیچ اول هم نمی رسد؟

انکار خدا ملعبه ایست دردست تو

دستان شما

تا بیشتر به چشم بیایید

اما من و تمام دوستانم برای دیده شدن

تنها نیازمند نوریم

نیازمند نور

.

.

شعله ی پرفروغ خود را دانسته ندانسته رها کردیم

و حالا برای آمدنش

برای آنکه دوباره باشیم

چشم می مالیم و ساعت نگاه می کنیم

2007/04/14

تنهایی


سکانس آخر

-تنهایی-

فندک را بزن

چه سرخی زیبایی ست که به لبانم نزدیک و

نزدیک و

نزدیکتر می شود

اگرچه می دانم این توهم

پیش از رسیدن

کم سو

کم سو

.

.

خاموش می شود

"CUT"

2007/04/11

اعتماد

سر تا پا لرز شده
این ستون را و تاب ایستادن ؟
من برای آسودن پایه ی محکمتری می خواهم که تو
.
.
تو نیز هم نداری

2007/03/28

پولک

وقتی سرت را به دستانت سپرده بودی
آنقدر از چشمانت ماهی گرفتم
که لباسم پر از پولک شد
من از جنس سا یه ام
ببخش اگر گاهی
کمرنگ می شوم
نگا هت را شنیدم
که پشت شیشه به زنجیرش می کشیدی
می ترسم دیر شده باشم
می ترسم مرا دیده باشی
وقتی لبخندت را قاب می گرفتم
تا بر هنگی دیوارم را تسکین بدهم
می ترسم دیر شده باشم
شاعرش رو نمی دونم

2007/02/20

شرم

از پناه چشمهای تو
مثل اشک
قطره قطره
روی صورتم
.
.
انگار باران می بارد
دوباره

2007/02/18

نيايش


تا رسيدن صبح به انتظار سپيده

سپيده

سپيده

.

.

،حالا خورشيد پشت سياهي ابرهاي زمستاني پنهان شده اما

.

.

عمر دوباره

...براي ديدن روشني ات اگر

اگر

اگر

.

.

اگر مجال دهي

تا غروب فردا پلك هم نمي زنم

2007/02/04

قاب


سرم را به كجاي اين ديوار پر خاطره تكيه دهم

حالا نه وقت بي قراري است

نه وقت جولان

ديگر مجال شيطنت هاي جواني راهم

انباشت خاطرات كهنه مسدود كرده

وراه نفسم شايد

تنها سوراخهاي جامانده بر ديوار است

ديواري كه بار سنگين خاطراتم را مي كشيد