2009/05/20

بازی

این بازی تمام می شود آخر
.هر چه که هست یک روز یک جا و برای همیشه
خاطره ی آویزهای رنگی و باغچه
ترانه های کودکی و شرط های بی انجام را اما
طعم نوشین چه رویداد خجسته ای گس می تواند کند؟
وقتی به بهانه ی هر رنگ، به سرعت نور در آویزها می پیچم
و با صدای هرخنده سر از لاک کودکی بر می آورم
آن یادگاران را
نه تو،نه من
نه دور لحظه های پر شتاب
نه سپیدی موهایم
نه غرور رشد کرده ی فرزندم
نه تو،نه من
آن یادگاران را
توان زدودن ندارد
.این بازی تمامی ندارد آخر