2011/12/03

تازه شو

تاریخ بهانه است
تمام روزهای سال
خاطره ی با تو بودن را
تف می کنند
کامی تازه بگیر از من
تا تازه شوی

پاییز ۹۰

پاییز من بیا
با رنگ های حیرت و تنهایی
من کودکی ام را در توجا گذاشته ام
و حالا با این موهای سپید
پیش هنر نمایی ات غریبه ام
با اینهمه اما
هنوز لنگ نسیمی هستم
تا دل بکنم از این شلوغی بزرگسالی

نجات

دارم مي روم
به ساحل درياي آرام
شايد تخته پاره اي بيابم
براي آسودن و پيمودن
تا رسيدن
فقط چشم بر هم زدني مانده
اگر دل به دريا بزنم

هیاهو

امسال سال من است
سال رسيدن به خودآگاه
ترسم از اين است اما
كه دوباره در هياهوي شمع وكيك و هديه
خودم را گم كنم
تولدم مبارك

شباهت

اگر تو
تنهایی ات را به آغوش می کشی
من هر روز
مردابی می شوم
فرو رونده تر از پیش
جایی تا همه
تفاله های روزهایشان را
در من بریزند

مردودی شهریور

بودی نبودی
بودی نبودی
مثال نقطه چین های برگه ی امتحان
حالا سالهاست
که طعم هیچ پاسخی
جای خالی ات را پر نمی کند

شهریور و جای خالی تکراریت
با همهء امتناع من
.
جای خالی ات را اما
با وسوسهء قبولی هم پر نمی کنم
.
.
.........مردودی شهریور

دل دل

دل دل می کنم کنار تو
نمی دانم کجای زمین ایستاده ام
هوا به سنگینی عمرم شده
و تو این روزها
داغ تر می شوی
سردی پاییز کفافت نمی دهد
اگر تو هم دل دل کنی.

قدم از قدم بردار
شاید راه ملنده را
تو راهبر شوی

سرنوشت

اين روزها همه لال شده اند
گناه كيست نمي دانم
اما من زبان بسته
ترسم از گفتن شعرهايي ست
كه اين روزها بي صاحب مانده اند
اين الكني تقاص تقديري ست
كه سالها پيشترك
با دستان بسته بافته ام

زمستان

چشم باز كرده ام
به زيبايي اين روز برفي
تو هنوز مثل روزهاي اولين
زيبايي ات را به رخ مي كشي
اگرچه اين تجربه سالهاست
كه مي بارد.

2011/10/16

همسفر

دارم دوباره می رسم
به ایستگاه تکراری مهر ماه
تازه نیامده ای اما
راه کوتاه با منت
خستگی سالهای نبودنت را
به دوش می کشد

بیا به یاد آغازین لحظه ها
کامی دوباره بگیریم
از امروز ‌ از لحظه از هم
از تمام خاطره هایی که می سازیم

فرقی نمی کند
کی آمده ای
یا با کی
امروز اما با من باش
در تمام ثانیه هایی
که تکراری و بی وقفه
می روند دوباره
تا ایستگاه

2011/08/18

مردود

شعرهای خط خطی
غنچه های خشک شده
و سیگاری پا به راه خاموشی
.
.
من بزرگ شدهء خاطرات تهی ام
تو را نمی دانم
اما اینجا نشستنت را بهانه ای نیست
راه آمده را
با کوله بار سنگینت باز گرد

2011/06/08

بازمانده

ما همان شکست خوردگان جنگ آخریم

2011/05/01

ایستگاه

هر روز می رود
با اضطراب نرسیدن
من وامانده ام
در انتهای ایستگاه
نمی دانم آمده ام
یا در انتظار آخرین قطار
برای رسیدن

بیگانه

زبانم را هیچ کس نمی داند
خوشحالم
حالا تمام دادهایم را می زنم
بی آنکه سوء تفاهمی باشد

طرح

لااقل بیا سر به سر هم بگذاریم
تویی که دل به دلم ندادی

بهاریه

هی سال نو شد و کهنه
هی من آمدم و گلهای سرخ بسته بندی شده
و تو نیامدی باز

2011/03/26

بهانه

خسته از این همه آمدن نیامدنت
لااقل دروغی تازه بگو
بهار بهانهء تکرای هر ساله ات شده
قرار ما مگر از آغاز
بر سر پایان زمستان تو نبود
زمستان امسال اما در دل بهار من رسوخ کرده است
به شهادت روزهای سرد من
این بار با خودت بهانهء تازه ای بیاور ...و بیاَ

2011/02/03

دارا

مالیات نمی گیرند
!نترس
بگو که این همه نوشته
این همه شعر
این همه ذوق
به استناد دارایی توست

2011/01/19

سرگردان

آرزویت بودم
دیروز
امروز اما سرگشته ای هستم
میان آرزوهایت