2003/09/26

شراکت

بر این گور خالی فاتحه خواندن
تلاش بیهوده است.

دندانت را نشانم بده.

تو می توانی
می توانی تاب بیاوری
تا بر سنگ قبر من سنگ بزنی.

می دانم تاب می آوری.

2003/09/08

كوتاه

هواي شانه هايت ابري است ، يا
من براي به آغوش كشيدنت دودل شده ام.

از پايين پاي تو قد مي كشم
تا برآمدگي سينه هايت
كه چشمهايم را مي پوشاند و نفسم را تنگ مي كند.

مرا ببخش اما
قامتي به اين بلندي را
چگونه در سايه ي خوراكهاي زميني
تا ارتفاع تو برسانم.

هواي شانه هايت ابري است
ـ مي دانم ـ
و آغوش من نيز
اگر توان خم شدن داشته باشي.

2003/09/04

آزادی

...
اجازه ي پرواز بادبادك
تا ارتفاع نخ....