به لبانت بوسيدن بياموز*
پيش از آنکه
جوشش احساساتش را گاز بگيرد.
برای من و دستانت حرارتی بساز
به گرمی تابستانهای خيابان انقلاب.
ما همگی با هم برابريم
حتی من و تو
که کاملا با هم فرق داريم
تنها شبا هت من و تو
رنگ چشمهايمان است
آن هم به بهانهء آبی بودن آسمانی
که به آن خيره شده ايم
نگران نباش
ستارهء من ستارهء توست
مثل سهم شيرينی بچگی هايمان.
زياد به خودت سخت نگير
سهم من فقير کنار توی عابر
بيش از يک سکهء ده تومانی نيست.
هوای گرم تابستان
لبان خون آلود تو
و من فقير خيابان گرد
در انتظار رد شدنت
تا سهم تمام بوسه های ناآموختهء مرا
خيرخواهانه بدهی.
*اين جمله از علی رفيعی است.