2007/02/20

شرم

از پناه چشمهای تو
مثل اشک
قطره قطره
روی صورتم
.
.
انگار باران می بارد
دوباره

2007/02/18

نيايش


تا رسيدن صبح به انتظار سپيده

سپيده

سپيده

.

.

،حالا خورشيد پشت سياهي ابرهاي زمستاني پنهان شده اما

.

.

عمر دوباره

...براي ديدن روشني ات اگر

اگر

اگر

.

.

اگر مجال دهي

تا غروب فردا پلك هم نمي زنم

2007/02/04

قاب


سرم را به كجاي اين ديوار پر خاطره تكيه دهم

حالا نه وقت بي قراري است

نه وقت جولان

ديگر مجال شيطنت هاي جواني راهم

انباشت خاطرات كهنه مسدود كرده

وراه نفسم شايد

تنها سوراخهاي جامانده بر ديوار است

ديواري كه بار سنگين خاطراتم را مي كشيد