از سرم پریده،مستی نگاه تو اما
تا انتهای این شب یلدایی
کدام پیاله ی نیمه همراهی ام می کند
تا آغوش گرم زنی
که شاید دوباره پروازم دهدم تا اوج
!مادر
رسم خوشایند پرورش را به من آموختی
اما
راه چگونه زیستنی که تو گفتی مسدوداست هنوز
پس مرا از این عذاب وجدان برهان
من،چشم خورده ی آدمهای حسود
نطر کرده ی نگاه های هرزه ی مردم خیابان ام
پناه من در این شب طولانی
گوشه ی امن آغوش ناآشنای کیست؟
نگاه شراب گون کدام
این جام خالی را پر می کند
دوباره برای خواب؟