2012/02/16

برف نو

چشم باز كرده ام
به زيبايي اين روز برفي
تو هنوز مثل روزهاي اولين
زيبايي ات را به رخ مي كشي
اگرچه اين تجربه سالهاست
كه مي بارد.

به همین سادگی

باقی زندگی بهانه است
تمام اتفاق این است که افتاده
ما با هم
در خلوت تنهایی و
یک شب بارانی..
و اتفاقی که انگار
سالهاست افتاده است

اسکار

جدايي من هم از تو
براي خودش فيلمي شده است
شايسته اسكار بهترين بازيگر مرد

دست بسته

مرد مصلوب
کنار جاده ی پرغبار
انتظار می کشد
تا اسطوره شود
برای آنانکه که خاموش در خانه اشک می ریزند
چه سود از این همه آه
وقتی از دستانت
تنها پاک کردن اشک هایت را می خواهی

هیاهو

چقدر حرف دارم
با تو كه اين روزها
گوشت پر است
از هياهوي شهر
روزي اما نه خيلي دور
هياهوي من و تو
با هزار آرزوي گل انداخته
گوش شهر را كر كرده بود
يادت هست؟

مام وطن

زمین زیر پای منی
فراخ و سترگ
به تو می بالم چونان که تو به من
کسانی اما دور یا نزدیک
سهم مرا از تو بالا کشیده اند
اینگونه است که این روزها
به هر دری می زنم
تا از تو آواره شوم

بهمن ۹۰

پنهانی

دست های ما برای هم بود
اما تو در جیبت
در کیفت
یا پشتت
چیز با ارزش تری داشتی انگار
که با هیچ ترفندی
بیرون نمیاری اش
حتی برای نجات این غریق دریای تنهایی