چاره چیست؟
جاودانگی،طلسم کوتاهی لحظه هایی است
.که می روند
ایستگاه پایانی
.کجای این راه نساخته است نمی دانم
من که آمدنم دست تو بود
.کجا باید بروم که جای تو نیست
تاوان کارهای کرده و ناکرده اما
.پای کدامیک از ماست
در میانه ی راه ابدی ازلی ات
ای کاش
گاهی سر به سرگردانی ام دهی
یا لااقل
گامی بیایی با من
-مثل یک پدر-
.تا ایستگاه آخر
2 comments:
خیلی زیبا بود
بازخواستی برآمده از یک احساس عمیق درونی
ترکیب "سر به سرگردانی" هم بسیار دلنشینن بود
البته جمله آغازی "جاودانگی" از نظر وزن و محتوی در برابر تمام بقیه شعر خیلی سنگینه که نیاز به دوباره خوانی هم داره
موفق باشی
! ای مارمولک
Post a Comment