2008/12/15

تقدیر


مشتاق شنیدن صدایت هستم

با گوش های تیز و

دستهای لرزانی که حرکاتت را می جویند

.فاصله اما به اندازه ی پوست


تا تو بیایی شاید

در این سرای بزرگ کهن

چشمان منتظری خیره ی سقفها شوند

اما تقدیر

بی درنگ می بافد

از نو

تا پایان

یکی از رو

....یکی از زیر

2008/10/21

قربانی



بگذار خودم باشم و آرزوهایم
تنها
پایکوبان ورقص کنان
بی خیال اعداد روی کیک و
سنگینی نگاه میهمانان
.در سماع آمدن ، رفتن

گاهش که بیاید
نقش رویاهایم را
.با رقص چاقوی تو سر می برم


.شادکام و بالغ

2008/09/27

چرخه

حالا مترسکها برایم شاخ و شانه می کشند
چون پایم می لنگد و
.پشتم تا شده است
روزگاری اما
دور ، دور ما بود
.آن روزها که سرخوش سنگشان می زدیم
روزی سر انجام
درختان هم داد می ستانند
.آنگاه که شیره ی مرا می مکند
اما باران که بیاید
من دوباره خواهم رویید
سبز و تازه
......تا دوباره پاییز

2008/08/11

بن بست


در این بن بست فریاد مکش

همسایه ها خوابند

2008/07/20

خانه ات سبز


خیابان ها برای تو هم شلوغ می شوند

اما در دلم جای خالی چیزی است

که نه اینهمه ازدحام

و نه دلداری روزگار جایش را نمی گیرد

یادگار دوران بلوغ

حالا نشانی ات را از کجا بیابیم


یادت سبز

2008/07/06

پدرانه

در راهی با نشانه هایی از من
می خواهی نشانم دهی آنچه را که باید بدانم
آنچه را که تو داری و من نیز داشتم
.آنچه را که فرو خوردم
این روزها تنها
حس خوب داشتنت سرگرمم میکند
اما تا آمدنت
تا لذت دیدن و قد کشیدنت
من انتظار را با طعم سیگار و قهوه فرو می برم
گرچه میدانم
روزی برابر چشمانم
- جوان و شاداب -
تاریک می شوی
و طراوت دستانت در دستان من
دستان من
.
دستان من
.
.که سرد می شوند

2008/05/17

جزا

تو راه را می دانستی و لب بستی

جدال بر سر آمدن،نیامدن نبود

ما در رسیدن شک کردیم

و حالا من در پایان ایستاده ام

و تو ساکت...هنوز

آه اگر می گفتی آنچه را که زودتر باید

خورشید را روشن می کردم

تا ببینی راه را شاید

اینهمه عمر برای پیمودن این اندک

قتل روزهای خوشی است

جزای آنکه نگقتیم شکر روز وصال

شب وصال نخفتیم لاجرم ز خیال

2008/04/05

لبخند

نو شدن از این بیش
که دوباره می خندیم و
لباس تازه می پوشیم
که سرخوش راههای سبزو نمناکیم
محو طراوت
.
.
یاد روزهای رفته را چه سود
وقتی تو در کناری هنوز
شاد و سرخوش
آسایش،رونمای توست
.
.
!بهانه ی تکراری نو شدن
لبخندعیدی ات

2008/03/12

هوس

هوس،لرزان و لغزان
.هوایی ام کرده با سرخی و سبزی اش
از تازگی ات می هراسم ورنگهایت،اما
.
.
کاش بیشتر بمانی با من و روزگار
گرچه می دانم
دست و دل وچشمم عادت می کند
اما،طراوت همیشگی ات
و آمدنت،باز
سرخم می کند
.مثل دختران نابالغ

2008/02/18

دل سیر

خوان نعمت است این یا
شام آخر
هرچه باداباد
.سیر باش اگر می روی