2002/12/06

...به خانه بر مي گرديم

اتصال به معناي بر قراري ارتباط
و ارتباط به واسطهء خطوط نامرئي است
كه از خانهء من به خانهء تو
يا شايد هر خانهء ديگري برسد.

- زنگ
من خسته آمده ام با كيف و جورابهاي سوراخم
كه بوي گند مي دهند.
تو خسته آمده اي با كيف و كيسهء پر از انتظارت
كه رنگ خواب گرفته است.

خسته اما با لبخند
با اميد فرداهاي بهتر
سلام ميكنم ، سلام مي كني
جواب نمي دهم
به سئوالهايي كه از من نمي پرسند
يا مي پرسي
من نمي شنوم
و اگر مي شنوم هم كه جواب نمي دهم.
دوباره سئوال مي كنند:
- جند نفر بوديد؟
و ما فقط دو نفر بوديم
با دوتا كيف و دوتا كفش و دوتا احساس
كه از خستگي مان بوي گند خواب گرفته بود.
ما به جان هردويمان قسم
فقط دو نفر بوديم
فقط به جان هم افتاده بوديم
خسته اما با لبخند
فقط بر سر هم فرياد مي زديم
ما با كسي كاري نداشتيم
فقط با اميد فرداهاي بهتر...

حالا من يك نفر تنها
با كيف و كفش و جورابهاي سوراخ
و خانه اي كه هر روز عصر به آن برمي گردم
انتظار مي كشم
روي جدول روزنامه هاي صبح و عصر
و هي خانه هاي سياه را سياه تر مي كنم
و ستون اول وآخرش را
از نام شاعراني پر مي كنم
كه به واسطهء تنهايي من و تو مشهور مي شوند.

اين شايد يه سوء تفاهم باشه توي زندگي هريك از ما.