2002/12/28

شبنامه

بسترم از بوی تو پر شده است و صدای نفسهایت در گوشم تکرار می شود.

گرمی سینه های به من فشرده ات را حس می کنم و از بضاعت اندک خوابگاهمان شرمسارم.

لبانم تکرار بوسه های تو را می طلبد و سینه ام سنگینی پیکر ظریف تو را می جوید.

ای کاش در این خستگی , آغوش آرامش بخش تو را می یافتم و در اوج صداقت و ستایش لبان شهوت آلودت را می بوسیدم.

تکرار را از کنار هم آغوشی هایمان برداشته ام و بجایش آسودن مدام نهاده ام.

زیبایی ات برای من ستودنی ست -افسوس که بیش از این در توان ندارم- و آرامش آغوشت آنقدر بی شک که لازم به گفتنش نمی دا نم.

با این همه, بهانهء نبودنت مرا برای بیداری شبانه بس و خاطرهء پیکر عریان و ظریفت برای آسودن.