2002/09/25

خطي ز دلتنگي

نمي دونم چمه . ولي الان دلم مي خواد داد بزنم،دارم ديوونه ميشم هنوز بايد 70-80 روز ديگه تو خونه بمونم و امروز كه هيچ كس به ديدنم نيامد ديگه دارم ديوونه ميشم.الان واقعا حوصله ام سر رفته اونقدر هم كه دل مشغولي براي خودم درست كردم شبها به زور قرص هم نمي تونم بخوابم.احساس بي مصرفي مي كنم و اينكه وقتي خوب شدم چقدر از زندگي عقب افتادم آزارم ميده.راستي كه ما آدما چقدر كم طاقتيم.آخه من خيلي تنوع طلبم و اصلا نمي تونم يه حالت رو تحمل كنم.دلم راستي راستي گرفته مثل عصرهاي جمعه.....
دلتنگيهاي آدمي را باد ترانه اي مي سازد
روياهايش را آسمان پر ستاره به مسخره ميگيرد
هر دانهء برفي به اشكي نريخته ميماند...
سكوت سرشار است از سخنان نا گفته
اعتراف به عشقهاي نهان...

No comments: