2002/09/25

يه پا خم كردن ساده

راستي چه لذتي داره وقتي يه كاري كه فكر مي كني ديگه نمي توني انجام بدي رو دوباره انجام ميدي.ديروز 17 روز از جراحي من گذشته بود و بايد مي رفتم بيمارستان تا اتل رو باز كنم و بخيه هام رو بكشم و پام رو گچ بگيرم.وقتي دكتر اتل پام رو باز كرد گفتم دكتر پاي من غير عاديه؟ و اون از من خواست پاي پلاتين دارم رو به چپ و راست تكون بدم وبعد گفت كه پام رو خم كنم.به خدا وقتي پام رو خم كردم از خوشحالي اشكهام از گوشهء چشمم ريخت پايين،لذتي كه ديروز حس كردم اصلا قابل گفتن نيست نمي دونم شما ميتونيد منظور من رو بفهميد و احساسم رو درك كنيد يا نه؟ فقط تورو خدا برام دعا كنيد زودتر خوب بشم.

يه شعر قديمي از خودم

دست من اگر نمي رسد به دست تو
دستهاي سرد تو مقصرند
چشم من اگر غريب و بي محبت است
چشمهاي بي محبت تو باعثش شدند
بيش از اين گلايه از دلم نكن
من دوباره سعي مي كنم
من دوباره يك ترانهء قشنگ
صرف لحظه هاي سخت مي كنم
اين دوبار من دوباره يك نظر
اين دوباره يك دو بيتي يك غزل
اين دوباره يك هديه يك چراغ
اين دوباره من و تكه هايي از دلم نثار تو
اين دوباره دست من در انتظار دست تو
اين دوباره چشم من در انزواي چشم تو
دست خستهء مرا بگير
چشم پر محبت مرا ببين
اين دگر تلاش آخر من است
آخرين گل شگفتهء مرا بچين.

No comments: