تو زادهء دستان منی
مخلوق خوابهای شبانه و روياهای کودکانه.
غذای روح يک بيمار روانی
آهسته و روان
روی سنگفرش دارالمجانينی
که انتهايش معلوم نيست.
- ته خيابانهای پيچ وا پيچ
صدای خش خش برگهای دوباره مرده-
وگربهء چشم دريدهء ولگرد
که نامه های عاشقانهء مرا می بلعد
خلقت چند ساله ام را می ربايد
تا شايد توله های حريصش
لطافت پوستت را درک کنند.
- سهم همهء گرسنگی شان را -
اگرچه من
- با اين همه تامل-
صاحب بی ادعای اولين رضايت توام
اما تو سهم تمام توله های گرسنه ای
سهم همهء چشم دريده ها.
در پيچ در پيچی ی شعرهای من
تنها خواب قسمت تو خواهد بود
رويا!