2002/11/25

بی مقدمه

- امروز نوبت توست.پاشو برو دوتا نون بگير.
: ای بابا بی خيال سر صبحی. به محمود بگو.
- اون ديشب دير خوابيده.
: به من چه. ما که همگی با هم رفتيم واسه خواب.
- اون بيچاره هزار و يک مشکل داره.مگه يادت نيست اون روزی که اومد.از دست غرغرای زن و بچه هاش اونقدر شاکی بود که زود پريد تو.
: مگه من مشکل ندارم.غصه ندارم.منم شبا خوابم نمی بره.بچه هام هر چی دارن از صدقه سره منه.از بدبختی هايی که من کشيدم.اون وقت يه سری نميان به من بزنن.
- بی خيال بابا.حتما سرشون شلوغه.ناراحت نباش می آيند.
: ببين مارو کجاها بردی.ياد غمم وغصه هامون افتاديم.اگه بی خيال نون تازه می شدی صبح مارو هم خراب نمی کردی.
- آخه اصلا نون نداريم.چه کوفتی بخوريم؟
: می گم اين چيزا که تازه گذاشتن رو اتاقمون خيلی سنگينه ها نه؟!!
- آره فکر کنم.حرف عوض نکن...

ۀ
= مامان بيا پيداش کردم.اينجاست.
* ا.آره خودشه چه خوب شد درستش کردن.سنگ هم گذاشتن.
(تق تق تق) بسم الله الرحمن الرحيم الحمد الله....