من يه ساعت ديواری دارم که وصلش کردم کنار تختم -با ميخ- طوری که هر وقت از خواب بيدار شدم بتونم ببينمش.معمولا شبی دو سه بار از خواب بيدار می شم و يه نگاه به ساعتم می کنم.
چند وقت پيشا ساعتم به طور کاملا تصادفی خوابيد اونم درست وقتيکه من هم خواب بودم و بی خبر.در اين فاصله من هی از خواب بلند می شدم و نگاهی به ساعت می کردم و هر بار هم ساعت دوونيم بود.من سه بارخوابيدم و پا شدم و ساعت هنوز دوونيم بود. منم که خواب بودم اصلا نفهميدم چی شده بنا براين يه مسئلهء مهم رو هم از دست دادم.....
اين ساعت از اولش هم مشکل داشت.يه نگاه به باطريش انداختم و بی هيچ ترديدی به اين نتيجه رسيدم که باطری می خواد پس....
فردا شبش ساعت باز خواب موند.بعد از کلی عقب جلو کردن بالاخره به اين نتيجه رسيدم که ساعت خراب شده وگرنه چه دردی داره که کار نمی کنه.از اون روزی که ساعت رو از تعميرگاه آوردم تقريبا - دروغ چرا دقيقا- درست کار می کنه اما با خاطرهء اون شب که ساعتم روی دوونيم گير کرده بود-والبته يه مشکل خصوصی رو هم برای من به وجود آورد- ديگه از اون شب با نگاه کردن به ساعت قانع نمی شم که ساعت حتما اونيه که داره نشونم می ده و حتما ساعت مچی ام رو هم نگاه می کنم.
حالا اين رو چرا گفتم.می خواستم در مورد يه سری آدما حرف بزنم که راستی راستی با يه دروغ کم اهميت باعث می شن که آدم ديگه هيچ وقت بهشون اعتماد نکنه هر چند پيش بهترين تعميرکارا ببردشون.
2002/08/15
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment