2002/08/12

روزنگار

بعضی وقتها آدم خودش هم نمی دونه چشه مثل الان من. از بس که تو اين شهر خراب شده اسباب اعصاب خوردی وجود داره.خدايی اين ترافيک خودش به تنهايی می تونه اعصاب خون سردترين آدمای شهرو يکی کنه.ديروز پشت چراغ قرمز رديف اول ايستاده بودم چراغ که سبز شد يه نفر چراغ قرمز رو رد کرد داشت مي رفت که ماشين کناری من رفت جلوش ايستاد و اين کارو انقدر ادامه داد تا چراغ سمت من قرمز شد بعد خودش رفت و من يه سه دقيقه ای بی خودی پشت چراغ نگه داشت.به قول يکی از رفيقام تنها چيزی که برای ما اهمیت نداره حق و حقوق ديگران که همه هم فکر می کنيم که رعايت می کنيم ولی خودمون بهتر از همه می دونيم که دروغ می گيم.

No comments: