2002/08/23

از سر شكم سيري

از سر شكم سيري

امروز جمعه بود و گذشت درست عين ديروز كه پنجشنبه بود و گذشت.شب جمعه هم شب جمعه هاي قديم.جان من اگه بد مي گم بگين،مديونين.قديما (حدود سال 42اينا)شب جمعه كه مي شد ملت دور هم مي شستن دل وقلوه اي بود كه اين وسط رد و بدل مي شد و يه چيزاي ديگه(صحنه).اما حالا چي شب جمعه ها بدتر از بقيه شب هاي ديگه.يكي بايد تو سر خودت بزني يكي تو سر بغل دستي كه نيست آخه اگه بود كه اين همه حرف و حديث نبود-اصل مطلب همونه نه....-حالا من يه فكري كردم.بگو چي؟
اهان حالا مي گم.بايد يه طرحي بريزيم-البته اگه همه پايه هستن-كه شب جمعه رو به يه ترفندي بياريم وسطايه هفته.البته يه جوري كه اطرافيان بو نبرن وگرنه يه ترفندي ميزنن كه حال گيري مي شه جون تو.يه وقت فكر نكنين منظور بدي دارما.اصلا به جون شما همش به خاطر همونيه كه فكر مي كنيد.بالاخره آدم بايد نهايت سعيش رو واسه اين مطلب بكنه وگرنه هميني ميشه كه الان توضيح دادم . اينطوري دوست دارين بسم ا... اما رو من حساب نكنين من شخصا سعدي مسلكم.به قول سعدي عليه الرحمه: سعدي اگر جان و مال حيف شود در وصال-اينت مطاعي بزرگ،آنت بهايي حقير

No comments: