2002/08/24

وقتي هيچ كارو هيچكس رو نداري

خدا نكنه آدم يه روز جايي نداشته باشه بره.امروز صبح يه سري كار داشتم كه خوشبختانه خيلي سريع به انجام رسيد.خوب من فكر مي كردم يه كم طول مي كشه و سرم تا عصر گرم كارامه اما زود تموم شد.حالا بقيهء جريان شما جاي منيد‍(بنينيد خوبه):
اگه يه پيش زمينه اي از اعصاب خوردي هم داشته باشيد و براي بقيه روز هم برنامه اي نداشته باشيد اولين فكري كه به نظرتون مي رسه اينه كه به دوستاي صميميتون زنگ بزنيد و براي صرف يه ناهار كوچيك دعوتشون كنيد.اگه روزه ت خ م يي داشته باشيد هر كدومشون به دلايلي دعوت شما رو نمي پذيرند.تصميم مي گيريد تنها يي و با يه آرامش مصنوعي ناهار بخوريد و تا جايي كه مي تونيد وقتتون رو تو رستوران صرف كنيد.يه نگاه به ساعتتون مي ندازيد و مي بينيد هنوز يك نشده.يه مسئلهء مهم ديگه اينكه نمي تونيد خونه بريد و مجبوريد يه جوري خودتون رو تنهايي و به هر نحوي شده مشغول كنيد.در اين راستا شب كه سرتون خلوت شد حتما يه نگاه به ليست شماره هايي كه با موبايلتون گرفتين بندازين،حتما از روزهاي پيش خيلي بيشتره واين نشون دهندهء تلاش بيهودهء شماست.يه جرقه در ذهنتون ميزنه.اي بابا چرا زودتر يادم نيوفتاده بود-كافه شوكا(يا يه جايي مثل اون)-جايي كه هميشه هر قدر از وقتتون رو كه بخواهيد مي تونيد اونجا بگذرونيد.الان كه داريد ميريد هنوز ساعت چهار هم نشده اما اين بهترين انتخابه و توش اصلا نبايد ترديد كرد.فكر مي كنيد الان ميريد كافه و خلوته، مي تونيد يه نيمكت سي خودتون تنهايي داشته باشيد و يه دو سه ساعتي رو بگذرونيد.اما كافه اونقدر شلوغه كه يه جا رو ترك هم به زور بهتون ميرسه.مي شينيد و شروع مي كنيد، سيگار پشت سيگار،بسته سيگارتون تموم ميشه و حتما يه بستهء ديگه مي خريد.خيلي به خودتون فشار بياريد بتونيد دو ساعت رو اونجا بي هم صحبت سر كنيد.خوب حالا ساعت حول و حوش شيشه وربعه ومي تونيد بقيه وقتتون رو تا ساعت هفت-كه بالاخره يارتون كارش تموم ميشه و مياد-با پياده روي تا ونك و رسوندن خودتون به گيشا بگذرونيد.لااقل مي دونيد از ساعت هفت به بعد يه هم صحبت داريد و ميتونيد بقيهء وقت امروزتون رو به خوبي بگذرونيد.اما ساعت شيش و نيم وقتي زنگ مي زنيد كه بگيد داريد ميرسيد ميفهميد يارتون با رفقاش رفته يه جايه ديگه و شما مجبوريد بقيه وقتتون رو هم تنها بگذرونيد.عجب روز خوبي داشتيد.خدا سر شما نياره!

No comments: